سرمایهگذاری هرگز آنقدر ساده نیست که به نظر میرسد - پویایی همیشه در حال تغییر است، احساسات میتوانند درگیر شوند و عوامل روانشناختی میتوانند بر جمعیت و رفتار فردی تأثیر بگذارند. این عوامل روانی و عاطفی دست سنگینی در تصمیم گیری دارند و در واقع می توانند بر موفقیت یا شکست سرمایه گذاری ها تأثیر بگذارند.
بازارها معمولاً در چرخه ای کار می کنند، بین خرس و گاو نر، افسردگی و رشد، رونق و رکود، هر چه می خواهید نام آن را بگذارید. اما در کنار چرخههای بازار، چرخههای احساسات نیز به وجود میآیند. در حال حاضر، همه افراد به صورت فردی با احساسات مشابهی مواجه نخواهند شد، زیرا رفتار فردی با جمعیت متفاوت است (به دلیل ماهیت جمعیتی که بر توده افراد تأثیر و کنترل دارند)، اما به طور کلی احساسات جمعیت به نوعی شروع به همگرایی می کند..
این نمودار یک توضیح از احساسات جمعیت را منعکس می کند - خوش بینی شروع به تبدیل شدن به هیجان و بیشتر به سرخوشی در راه صعود می کند، در حالی که انکار، ترس، ناباوری و وحشت در مسیر پایین آمدن شروع می شود. همانطور که در ابتدا بازارها / سهام افزایش می یابند، کمی توجه را به خود جلب می کند - جمعیت شروع به دریافت برخی حس های سودآوری بالقوه می کند. این طعمه روی خط است.
جمعیت ممکن است قلاب را گاز بگیرند - همیشه ضرب المثل "خرید شیب" را می شنوید - و در راه بالا سوار ترن هوایی احساسی و سودآور شوند. برخی سود خواهند برد، برخی نه. برای کسانی که این کار را انجام نمی دهند، غرق شدن ترن هوایی تمام احساسات منفی را به ارمغان می آورد - شما ابتدا فکر می کنید که این فقط یک شیب دیگر است، سپس به سقوط ادامه می دهد، و همچنان آن را انکار می کنید. با کاهش بیشتر، وحشت و ناامیدی به وجود می آید. چرخه زیر نمایانگر بیشتر آن منحنی عاطفی است.
انسان ها به طور ذاتی از نظر عاطفی هدایت می شوند. منحنی احساسات به خوبی نشان دهنده طیفی از احساساتی است که معمولاً در سرمایه گذاری دخیل هستند، چه مثبت و چه منفی. اما همه ما میتوانیم مستقلاً تصمیم بگیریم، و بنابراین همه این احساسات را در یک زمان یا اصلاً در برخی موارد احساس نمیکنیم. این با شاخص هراس و سرخوشی سیتی (C) مطابقت دارد - جایی که جمعیت ممکن است به سمت یک افراط یا آن طرف باشد، افراد متفاوت به سادگی توسط سروصدا غرق خواهند شد.
برای دستیابی به موضوع جمعیت، در اینجا گزیده ای از مقاله قبلی آمده است:
"سرمایه گذاری به اندازه بازی انفرادی مانند Blackjack نیست. سرمایه گذاری با جمعیت همراه است. وحشت یک فرد به سختی به اندازه کافی برای ایجاد یک گروه در یک هزار نفر است ، اما وقتی صد شروع به وحشت می کند ، بیشتر شروع به توجه می کند. جمعیت تمایل دارند تا تأثیر بیشتری بر تصمیم گیری های فردی نسبت به تأثیر و ماهیت خواب آور توده درگیر داشته باشند. این مانند ایده لو بن در مورد مسری به عنوان یکی از سه مرحله از جمعیت است - همه افراد در جمع شروع به پیروی از ایده ها می کنند واحساسات بدون سوال.
سرخوشی را می توان از این زیر مجموعه از روانشناسی جمعیت بدست آورد. از آنجا که جمعیت شروع به پیروزی و پیروزی بزرگ می کنند ، هر کس دیگری در جمع ممکن است با پیروی از اقدامات جمعیت ، فرض کنند که آنها نیز می توانند.
و به Le Bon - هنگامی که جمعیت شروع به استدلال کردند ، به نیروی مخرب نهایی تبدیل می شود. سرخوشی و وحشت فردی (و همچنین سایر احساسات) اگر با جمعیت متفاوت باشند توسط جمعیت پنهان می شوند ، اما هنگامی که جمعیت احساس سرخوشی فراگیر (همانطور که اکنون می بینیم) ، دست نخورده و ناهمواری از آنچه به نظر می رسد قابل توجیه است ناپدید می شود. هنگامی که جمعیت شروع به تحقق بخشیدن به کل آنچه که تازه از سرخوشی خود ایجاد کرده است ، و شروع به وحشت می کند ، مارپیچ رو به پایین جمعیت را بیرون می کشد. "
بنابراین چگونه جمعیت به نوبه خود با جنبه های روانشناختی فردی ارتباط دارند؟به نوعی ، می تواند به اکتشافی بیاید. و در این حالت ، این اکتشافی است که توسط دنی Kahneman و Amos Tversky پیشگام شده اند که بیشترین معنی را دارند - با سرمایه گذاری ، پیش بینی ها و عدم اطمینان.
به نوعی ، "مردم خیلی کم پیش بینی می کنند و همه چیز را توضیح می دهند ؛ مردم تحت عدم اطمینان زندگی می کنند که آیا آن را دوست دارند یا نه ؛ مردم معتقدند اگر به اندازه کافی سخت کار کنند می توانند به آینده بگویند ؛ تا زمانی که متناسب با واقعیت ها باشد ، هر توضیحی می پذیرند. مردمغالباً برای به دست آوردن اطلاعاتی که قبلاً در اختیار دارند ، سخت تلاش می کنند و از دانش جدید جلوگیری می کنند [زیرا] انسان یک وسیله قطعی است که به یک جهان احتمالی پرتاب می شود "(منبع - پروژه خنثی کننده مایکل لوئیس). آموس می بیند که انسان ها به طور پیچیده ای قضاوت های خود را با پیش بینی ها و پیش بینی های خود با واقعیت ترکیب می کنند تا چیزی را پیدا کنند که "حس" شود. اکتشافی که این دو مورد مطالعه شده می توانند به توضیح اینکه چرا این قطع ارتباط و این مشاهدات رخ داده است ، کمک کند.
برای یک ، تعصب چشمگیر وجود دارد - بیشتر مردم از تعصب چشمگیر آگاه هستند ، اما در واقع تأثیر زیادی در فرآیندهای تصمیم گیری ما دارد. مطالعه ای که توسط یکی از دانشجویان آموس انجام شد ، نشان داد که موضوعات "همه معتقد بودند که آنها احتمال بیشتری را به آنچه اتفاق افتاده است اختصاص داده اند. وقتی نتیجه را می دانستند ، فکر می کردند که بسیار قابل پیش بینی تر از آنچه پیدا کرده اندقبل باشد. "
بنابراین وقتی سعی می کنیم پیش بینی کنیم که یک سرمایه گذاری آینده چگونه پیش خواهد رفت - مثلاً ممکن است فکر کنید مایکروسافت (MSFT) در یک سال 30 ٪ افزایش خواهد یافت و 60 ٪ فرصت انجام این کار را به آن می دهد ، اما بعد از یک سال ، اگر مایکروسافت داشته باشد35 ٪ بالا رفته ، شاید فکر کرده اید که 85 ٪ شانس آن را داده اید. این واقعیت چندان نیست که عقب ماندگی ما (پیش بینی ها/قضاوت های اصلی ما) اشتباه بوده است ، اما بیشتر این واقعیت است که نتیجه آن پیچش آنچه در ابتدا اعتقاد داشتیم است.
اگر سهام مانند تسلا (TSLA) در یک سال تقریباً 1000 ٪ افزایش یابد ، ممکن است افرادی که به آن اعتقاد دارند می گفتند که همه آنها می دانند که این اتفاق می افتد - اما آیا واقعاً فکر می کردید 1000 ٪ خواهد بود؟یا 100 ٪ بود؟این با نقطه 4 نمودار اول چرخه بازار - به ماه می رود ، من همه را می دانستم. اما دلیل این امر این است که تعصب چشمگیر ممکن است باعث شود شما فکر کنید که نتیجه را به درستی قضاوت کرده اید که در واقع چنین نکرده اید.
و هنگامی که اطلاعات موجود را به قضاوت های پایه تغییر می دهید ، این زمانی است که می توانید تصمیمات را تغییر دهید یا احتمالات اختصاص یافته به گزینه ها. آموس و دنی این را "در دسترس بودن" اکتشافی کردند - "هرچه مردم راحت تر بتوانند سناریو را به ذهن متبادر کنند - هرچه در دسترس آنها باشد - احتمال بیشتری برای آنها وجود دارد."حوادثی که شایع تر ، واضح تر است ، یا اخیر تمایل به افزایش وزن توسط افراد دارد و به همین دلیل محتمل تر به نظر می رسد.
از آنجا که داوری وقایع کاملاً بی ثبات به نظر می رسید ، قابلیت اطمینان قضاوت تحت اکتشافی در دسترس بودن چیزی بود که این دو به آن شک داشتند. در حین مطالعه اکتشافی ، سؤالات پاسخ عینی داشتند. اما در سرمایه گذاری ، اینگونه نیست. رکود اقتصادی لزوماً قابل پیش بینی نیست - بیایید یک سال برگردیم و ببینیم آیا کسی پیش بینی کرده است که بازار در ماه مارس خیلی سریع کاهش یافته است. هر رویدادی که در سرمایه گذاری اتفاق می افتد منحصر به فرد است ، بنابراین نمی توان با موارد ساده قضاوت کرد.
به آنچه در حال حاضر در بازارها اتفاق افتاده است می پردازیم - تازه پس از سقوط مارس، فروش فناوری شروع به بازگرداندن ترس ها و فریادهای یک سقوط دیگر کرد - زمان مشخص خواهد کرد که آیا این درست است - اما چرا همه اینقدر سریع می گویند سقوط؟خاطره انگیز بودن
کاهش ماه مارس سریع، بیسابقه سریع بود و مبالغ هنگفتی را از روی پرتفویها پاک کرد - بله، چند روز از فروش فناوری و افت قیمت در NASDAQ یادآور آن بود، اما به این دلیل که این یک رویداد به یاد ماندنی و اخیر است. قطره های کوچکتر اینجا فراموش می شوند. و وقتی چیزی به ظاهر غیرقابل تصور اتفاق میافتد، چرا ما نمیتوانیم فکر کنیم که این احتمال وجود دارد؟چون شاید ما نمی توانستیم زمانی را به یاد بیاوریم که آن زمان بوده است.
بنابراین به چرخه های بازار برگردیم - چرا مردم در صدر قرار می گیرند؟آنها می بینند که سهام یا بازار به طور پیوسته در حال افزایش است، و با استفاده از این اطلاعات موجود، ممکن است تصمیم بگیرند که بازار/سهام به رشد خود ادامه دهد، و حق با آنها باشد و سود کسب کنند. آنها با نگاه کردن به عملکرد گذشته اخیر گرفتار می شوند و آن را به دیدگاهی بیش از حد مطمئن از پتانسیل بازده آتی بازار/سهام تعمیم می دهند.
و اگر چرخه رو به پایین شروع شود، مردم شروع به فکر می کنند که نشانه ها همیشه وجود داشته اند و معتقدند که هرگز نباید در آن نقطه گرفتار می شدند و اشتباه می کردند. اما بین اشتباه و بدبختی تفاوت وجود دارد. هنگامی که اطلاعات برای تصمیم گیری درست در دسترس باشد، اشتباهات را می توان به عنوان تصمیم گیری اشتباه در نظر گرفت. بدبختی را می توان نتیجه نادرست از تصمیمی که بدون تمام اطلاعات لازم گرفته شده است، دید.
اطلاعاتی که برای قضاوت در مورد سقوط یا عدم سقوط بازار وجود دارد، مهم نیست که چقدر آن را تجزیه و تحلیل یا مطالعه کنید. بنابراین، خرید در بالای صفحه نه آنقدر اشتباه است که یک بدبختی است - شما فقط در زمانی گرفتار شدید که خریداران زیادی حاضر به پرداخت بیشتر از شما نبودند. میتوانید از دهها شاخص فنی استفاده کنید، تمام روز به نمودارها خیره شوید، به جریانهای نقدی نگاه کنید، اما آیا واقعاً بازار باید بر اساس آن معامله کند؟
آیا بازار فعلی حسی از یک دنیای عادی و دارای ارزش یکسان را منعکس می کند؟دقیقاً نه - برخی از شرکت ها شاهد کاهش درآمد، بسته شدن درها، با این حال سهام ها هنوز بالا هستند - آیا این یک حباب است؟شاید. چیزها همیشه نباید معنا داشته باشند. با این حال این کاری است که ما انجام می دهیم - سعی می کنیم همه چیز را معنا کنیم.
این که آیا شما تازه شروع به سرمایه گذاری کرده اید یا ده ها سال سرمایه گذاری کرده اید ، خواهید فهمید که سرمایه گذاری سهم عادلانه ای از احساسات و روانشناسی دارد. طبیعی استاحساسات ممکن است ما را به سهام خاصی یا بخش های خاصی پیوند دهد ، و این "دلبستگی" ممکن است ناشی از احساس اعتماد به نفس ، امنیت یا خوش بینی باشد - بگویید که شما اپل (AAPL) را در دهه 1990 یا اوایل دهه 2000 خریداری کرده اید و آن را در سال 2015 فروخته اید ، می خواهیدبازگشت بسیار خوبی داشته باشید ، اما ممکن است به دلیل سابقه مثبتی که تجارت کرده اید به اپل برگردید. و از طرف دیگر ، مواردی مانند BlackBerry (BB) وجود دارد که بازده قابل توجهی را در طول حباب Dot-Com ایجاد می کند تا خیلی پایین حرکت کند و دیگر هرگز به آن اوج نرسد.
بنابراین اجازه ندهید که احساسات تجارت شما را کنترل کنند ، یا ممکن است یک فرصت عالی را از دست ندهید ، یا در بدی گیر کنید. من خودم فرصت های بسیار خوبی را از دست داده ام - به همین دلیل - نمی توانستم خودم را با قیمت معینی خریداری کنم زیرا احساس می کردم خیلی زیاد است یا ارزش خطر را ندارد و بازده های خوبی را از دست نمی دهم. این یک فرایند یادگیری است ، جایی که شما هرگز واقعاً از یادگیری متوقف نمی شوید.
عوامل روانشناختی با احساسات ارتباط دارند. ما ممکن است نسبت به فرصت های خاص احساس خوش بین یا سرخوشی داشته باشیم زیرا در گذشته از فرصت های مشابه یادآوری می کنیم ، که این خاطرات بیشتر در دسترس هستند. ما ممکن است سریع وحشت کنیم زیرا فرض می کنیم و می بینیم که بقیه جمعیت نیز همین کار را می کنند. سرمایه گذاران انفرادی می توانند خودشان بازی را انجام دهند ، اما تأثیر جمعیت هنوز هم اعمال می شود. احساسات جمعیت می تواند موقعیت هایی را که تصمیمات منطقی انجام نمی داد ، اغراق کند - چگونه یک حباب دیگر می تواند شکل بگیرد؟
سرمایه گذاری هرگز چیزی به اندازه درست یا نادرست نیست ، برنده یا از دست می رود. در اعماق ذاتی احساسات و عوامل روانشناختی فرو می رود که بر آیا ما درست یا نادرست هستیم ، یا برنده یا از دست می دهیم. شما می توانید همه تلاش خود را برای تجزیه و تحلیل یک شرکت انجام دهید تا اطمینان حاصل شود که این یک سرمایه گذاری خوب است ، فقط برای یک اتفاق عجیب و غریب مانند فروش مارس برای تغییر کامل نتیجه ای که پیش بینی کرده اید.
و پیش بینی ها و داوری ها چیزی بیش از امید نیست - شما این پیش بینی ها را بر اساس احساسات ، تجربیات و غیره انجام می دهید و سعی می کنید نتیجه را توجیه کنید تا مطابق با پیش بینی خود باشد. اما پیش بینی ها می تواند ما را گمراه کند - همه چیزها را متفاوت می بینند ، و آنچه کسی به عنوان یک مثبت می بیند ، شخص دیگری می تواند منفی ببیند. افراد می توانند نسبت به همان اظهارات متفاوت واکنش نشان دهند.
سرمایه گذاری همه اینها را به ویژه در اینجا ترکیب می کند - نویسندگان همه شرکت های مختلف را به روش های مختلف مشاهده می کنند و انتظارات مختلفی از عملکرد آینده دارند. حتی اگر به نظر نرسد ، در نظرات متفاوت ، حتی اگر آنها اشتباه باشند ، ارزش وجود دارد. شاید تعداد بیشتری از جمعیت آن را در آن نور نیز ببینند ، و ممکن است شما بتوانید اکنون جمعیت را بهتر درک کنید و تصمیمات خود را بر اساس آن بگیرید. این یک بازی جداگانه در قلب است ، اما یکی دیگر از آن توسط احساسات و روانشناسی کنترل می شود تا اعداد.